شماره ٢٥٤: اي جان من به جان تو کز آرزوي تو

اي جان من به جان تو کز آرزوي تو
هست آب چشم من همه چون آب جوي تو
اي من غلام آن خم گيسوي مشکبوي
افتاده در دو پاي تو از آرزوي تو
هر شب خيال روي تو آيد به پيش من
تا روز من کند به سياهي چو موي تو
بربند نامه موي به نزديک من فرست
تا جان به جاي نامه فرستم به سوي تو
در کوي تو به بوي تو جان مي دهم چو باد
گر بوي تو به من بدهد خاک کوي تو