شماره ٢٥٣: ترک من اي من سگ هندوي تو

ترک من اي من سگ هندوي تو
دورم از روي تو دور از روي تو
بر لب و چشمت نهادم دين و دل
هر دو بر طاق خم ابروي تو
من به گردت کي رسم چون باد را
آب رويت پي کند در کوي تو
گويي از من بگذران مي نگزرد
اين کمان را هم تو و بازوي تو
نيست يک نيرنگ تو بي بوي خون
گر مرا رنگيست در پهلوي تو
روز را رويت به سيلي خواست زد
گرنه دستي برنهادي موي تو
زلف مرزنگوش را دور قبول
با سري شد با سر گيسوي تو
ماهي از خوبي خطا گفتم نه اي
پوست سوي اوست مغز از سوي تو