شماره ٢٤٩: اي باد صبحدم خبري ده ز يار من

اي باد صبحدم خبري ده ز يار من
کز هجر او شدست پژوليده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نيست جز غم او غمگسار من
بي کار نيستم که مرا عشق اوست کار
بي يار نيستم چو غمش هست يار من
هرگونه اي شمار گرفتم ز روز وصل
هرگز نبود فرقت او در شمار من
کو آن کسي که کرد شکايت ز روزگار
تا بنگرد به روز من و روزگار من
پرخون دل و کنار همي خوانم اين غزل
بربود روزگار ترا از کنار من