شماره ٢٤٢: آتش اي دلبر مرا بر جان مزن

آتش اي دلبر مرا بر جان مزن
در دل مسکين من دندان مزن
شرط و پيمان کرده اي در دوستي
دوستي کن شرط بر پيمان مزن
هجر و وصلت درد و درمان منست
مردمي کن وصل بر هجران مزن
ديده بخت مرا گريان مکن
گردن بخت مرا خندان مزن
چشم را گو در رخم خنجر مکش
زلف را گو بر دلم چوگان مزن
پرده ياقوت بر پروين مبند
خيمه سنجاب بر سندان مزن
جان و دل چون هر دو همراه تواند
گر مسلماني ره ايشان مزن