روز دو از عشق پشيمان شوم
توبه کنم باز و به سامان شوم
باز به يک وسوسه ديو عشق
بار دگر با سر ديوان شوم
بس که ز عشق تو اگر من منم
گبر شوم باز و مسلمان شوم
بلعجبي جان من از سر بنه
کانچه کني من به سر آن شوم
دوست تويي کاج بدانستمي
کز تو به پيش که به افغان شوم
من تو نگشتم که به هر خرده اي
گه به فلان گاه به بهمان شوم
از بن دندان بکشم جور تو
بو که ترا بر سر دندان شوم