شماره ٢٢٢: از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي زنم

از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي زنم
نه يار ديگر مي کنم نه راي ديگر مي زنم
تو شاه خوباني و من تا روز بر رخسار خود
هر شب به دارالضرب غم بر نام تو زر مي زنم
تا شد دلم آويخته در حلقه زلفين تو
سر از هواي دلبران چون حلقه بر در مي زنم
دل برد و دامن درکشيد تا پاي بند وصل تو
هرشب دو دست از هجر غم تا روز بر سر مي زنم