شماره ٢١٠: عمر بي تو به سر چگونه برم

عمر بي تو به سر چگونه برم
که همي بي تو روز و شب شمرم
خونها از دو ديده پالودم
رخنه رخنه شد از غمت جگرم
تو ز شادي و خرمي برخور
که من از تو بجز جگر نخورم
مگر اين بود بخششم ز فلک
که ز دست غم تو جان نبرم
چند برتافتم ز کوي تو روي
با قضا برنيامد آن حذرم