شماره ١٨٢: بدو چشم تو که تا زنده ام

بدو چشم تو که تا زنده ام
تو خداوندي و من بنده ام
سر زلف تو گواه منست
که من از بهر رخت زنده ام
به رخ خويش بنازي چنان
که من از عشق تو تا زنده ام
چه زنم خنده که در عشق تو
ز دو صد گريه بود خنده ام