شماره ١٨٠: مست از درم درآمد دوش آن مه تمام

مست از درم درآمد دوش آن مه تمام
دربر گرفته چنگ و به کف برنهاده جام
بر روز روشن از شب تيره فکنده بند
وز مشک سوده بر گل سوري نهاده دام
آهنگ پست کرده به صوت حزين خويش
شکر همي فشانده ز ياقوت لعل فام
گفتي که لعل ناب و عقيق گداخته است
درجام او ز عکس رخ او شراب خام
بنشست بر کنار من و باده نوش کرد
آن ماه سروقامت و آن سروکش خرام
گفت اي کسي که در همه عمر از جفاء چرخ
با من شبي به روز نياورده اي به کام
اينک من و تو و مي لعل و سرود و رود
بي زحمت رسول و فرستادن پيام
با چنگ بر کنار بد اندر کنار من
مخمور تا به صبح سفيد از نماز شام
در گوشه اي که کس نبد آگه ز حال ما
زان عشرت به غايت و زان مستي تمام
نه مطرب و نه ساقي و نه يار و نه حريف
او بود و انوري و مي لعل والسلام