شماره ١٣٦: دوش آنکه همه جهان ما بود

دوش آنکه همه جهان ما بود
آراسته ميهمان ما بود
سوگند به جان ما همي خورد
گر چند بلاي جان ما بود
بودش همه خرمي و خوبي
شکر ايزد را که آن ما بود
از طالع سعد ما براند
فالي که نه در گمان ما بود
بنشست ميان ما و برخاست
آزار که در ميان ما بود