شماره ١١٩: عشق تو ز دل بريد نتواند

عشق تو ز دل بريد نتواند
وصل تو به جان خريد نتواند
روي تو اگر نه آفتاب آيد
چونست که درست ديد نتواند
طرفه شکريست آن لبان تو
هر طوطي ازو مزيد نتواند
هرجا که تو دام زلف گستردي
يک پشه ازو پريد نتواند
خواهد که کند مر انوريت را
تيغ غم تو شهيد نتواند