شماره ١٠١: ترا کز نيکوان ياري نباشد

ترا کز نيکوان ياري نباشد
مرا نزد تو مقداري نباشد
نباشد دولت وصلت کسي را
وگر باشد مرا باري نباشد
ترا گر کار من دامن نگيرد
ز بخت من عجب کاري نباشد
گلي نشکفت باري اين زمانم
اگر در زير اين خاري نباشد
مرا کاندر کيايي خود دلي نيست
ترا بر دل از آن باري نباشد
به بازاري که جان را نرخ خاکست
دلي را روز بازاري نباشد
دل ايمن دار و بردار انوري را
کزو بهتر وفاداري نباشد
گر از پيوند او فخريت نبود
چنين دانم که هم عاري نباشد
گران آنکس برآيد بر تو کو را
چو مجدالدين خريداري نباشد