شماره ٩٣: درد تو صدهزار جان ارزد

درد تو صدهزار جان ارزد
گرد تو نور ديدگان ارزد
نه غمت را بها به جان بکنم
که برآنم که بيش از آن ارزد
گرچه بر من يزيد عشق غمت
دل و عقل و تن و روان ارزد
هجر تو بر اميد وصل خوشست
دزد مطبخ جزاي خوان ارزد
از ظريفان به خاصه از چو تويي
قصد جاني هزار جان ارزد
درد از چاکرت دريغ مدار
سگ کوي تو استخوان ارزد
ياد کن بنده را به ياد کني
دزد دشنام پاسبان ارزد