در دور تو کم کسي امان يابد
در عشق تو کم دلي زبان يابد
خود نيز نشان نمي توان دادن
زان کس که ز تو همي نشان يابد
وصل تو اگر به جان بيابد دل
انصاف بده که رايگان يابد
تنها تو همه جهاني و آن کس
کو يافت ترا همه جهان يابد
در آينه گر جمال بنمايي
از نور رخت خيال جان يابد
ور سايه تو بر آفتاب افتد
منشور جمال جاودان يابد
از روز عيان تري و جوينده
از راز دلت همي نهان يابد
روي تو که دل نياردش ديدن
ديده که بود که روي آن يابد
نشگفت که در زمين تويي چون تو
ماهي تو و مه بر آسمان يابد
زين قرن قرين تو کي آيد کس
تا چون تو يکي به صد قران يابد