شماره ٤٧: در همه مملکت مرا جانيست

در همه مملکت مرا جانيست
هر زمان پاي بند جانانيست
در کنارم به جاي دمسازي
تا سحرگه ز ديده طوفانيست
در کجا مي خورد مرا غم عشق
در همه خانه ام يکي تا نيست
يک دم از درد عشق ناسايد
دادم انصاف رنج کش جانيست
گفتم او را که صبر کن که به صبر
هر غمي را که هست پايانيست
اين همه هست کاشکي باري
کار او را سري و سامانيست