شماره ٤٢: ماه چون چهره زيباي تو نيست

ماه چون چهره زيباي تو نيست
مشک چون زلف گل آراي تو نيست
کس نديدست رخ خوب ترا
که چو من بنده و مولاي تو نيست
کردم از ديده و دل جاي ترا
گرچه از ديده و جان جاي تو نيست
چه دهي وعده فردا که مرا
دل اين وعده فرداي تو نيست
سينه کس نشناسم به جهان
که در آن سينه تقاضاي تو نيست