شماره ٤١: دل بي تو به صدهزار زاريست

دل بي تو به صدهزار زاريست
جان در کف صدهزار خواريست
در عشق تو ز اشک ديده دل را
الحق ز هزار گونه ياريست
در راه تو خوارتر ز حاکم
اي بخت بد اين چه خاکساريست
کرديم به کام دشمن اي دوست
دانم که نه اين ز دوستاريست
هجران سيه گر توام کشت
اين نيز هم از سپيدکاريست