بيا اي جان بيا اي جان بيا فرياد رس ما را
چو ما را يک نفس باشد نباشي يک نفس ما را
ز عشقت گرچه با درديم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از يک دم زدن ما را اگر در ديده خواب آيد
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمه نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت يک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمه حيوان حياتي انوري را ده
که اندر آتش عشقت بکشتي زين هوس ما را