يارب، اين نوبر نو آيين را
زاده عقل و داده دين را
به تراز قبول نوري بخش
خاطرم را ازو سروري بخش
توشه راه هوشمندان کن
قسمت مردم سخندان کن
به رخش تازه دار جانم را
شرمساري مده روانم را
روي او را به چشم بد منماي
به رخش چشم بي هنر مگشاي
بر دل اهل ذوق راهش ده
وز قبول نفوس جاهش ده
زو بر انداز پرده پوشش
تا چو گوهر کنند در گوشش
مرسان باد حاسدش به ترنج
همچو گنجش رها مکن در کنج
جام جم را ز عکس او ده شرم
مجلس عاشقان بدو کن گرم
جلوه اي ده ز رونق و نورش
خاصه در دستگاه دستورش
شهرتش ده به کنيت سامي
مهلش در خمول گم نامي
مدهش جز به دست خوشخويان
گوش دارش ز سنگ بدگويان
در جهانش به لطف گردان کن
روزي دست شيرمردان کن
گر درو سهو يا خطايي هست
تو ببخشاي چون عطايي هست
ناظران را ازو حياتي بخش
اوحدي نيز را نجاتي بخش
دل او را به ذکر عادت کن
کار او ختم بر سعادت کن