ازين گفتن، خدايا، شرم دارم
و زان حضرت به غايت شرمسارم
ز فيض خود دلم پر نور گردان
زبانم را ز باطل دور گردان
ضميرم را ز معني بهره ور کن
خيال فاسد از طبعم بدر کن
مرا توفيق نيکو بندگي ده
دلم را زنده دار و زندگي ده
ز خود رايي تبه شد کار ما را
خداوندا، به خود مگذار ما را
گناه هر که در عالم بيامرز
و زان پس اوحدي را هم بيامرز