يار اگر برگشت در تيمار بودن هم خوش است
ور شکيبايي بود بي يار بودن هم خوش است
عزتي گر نيست ما را نزد خوبان، عيب نيست
عاشقان را پيش خوبان خوار بودن هم خوش است
جنگهاي او خوش است ار آشتي را جا بود
وزعتاب و خشم در آزار بودن هم خوش است
گر چه خفتن خوش بود با يار در شبهاي وصل
ليک در شبهاي غم بيدار بودن هم خوش است
اندک اندک گه گهي با يار بودن خوش بود
ور ميسر گرددم بسيار بودن هم خوش است
چون مسلمان بود، مي نتوانم از دست بتان
پيش بت بر بسته زنار بودن هم خوش است
گر چه از من شير مردي نايد اندر کوي عشق
چون سگانم شهره بازار بودن هم خوش است
باخبر بودن خوش است اندر مقام زاهدان
بي خبر در خانه خمار بودن هم خوش است
خسروا، گر در نمي گنجي به خلوتگاه دوست
همنشين با عاشقان زار بودن هم خوش است