عقلي که جهان سوزد يک جلوه ي بيباکش
            از عشق بياموزد آئين جهانتابي
         
        
            عشق است که در جانت هر کيفيت انگيزد
            از تاب و تب رومي تا حيرت فارابي
         
        
            اين حرف نشاط آور، مي گويم و مي رقصم
            از عشق دل آسايد، با اين همه بيتابي
         
        
            هر معني پيچيده در حرف نمي گنجد
            يک لحظه بدل در شو، شايد که تو دريابي