مرا معني تازه ئي مدعاست
            اگر گفته را باز گويم رواست
         
        
            «يکي قطره باران ز ابري چکيد
            خجل شد چو پهناي دريا بديد
         
        
            که جائي که درياست من کيستم
            گر او هست حقا که من نيستم »
         
        
        
            وليکن ز دريا برآمد خروش
            ز شرم تنک مايگي رو مپوش
         
        
            تماشاي شام و سحر ديده ئي
            چمن ديده ئي دشت و در ديده ئي
         
        
            به برگ گياهي بدوش سحاب
            درخشيدي از پرتو آفتاب
         
        
            گهي همدم تشنه کامان راغ
            گهي محرم سينه چاکان باغ
         
        
            گهي خفته در تاک و طاقت گداز
            گهي خفته در خاک و بي سوز و ساز
         
        
            ز موج سبک سير من زاده ئي
            ز من زاده ئي در من افتاده ئي
         
        
            بياساي در خلوت سينه ام
            چو جوهر درخش اندر آئينه ام
         
        
            گهر شو در آغوش قلزم بزي
            فروزان تر از ماه و انجم بزي