گل نخستين

هنوز همنفسي در چمن نمي بينم
بهار مي رسد و من گل نخستينم
به آب جو نگرم خويش را نظاره کنم
باين بهانه مگر روي ديگري بينم
بخامه ئي که خط زندگي رقم زده است
نوشته اند پيامي به برگ رنگينم
دلم به دوش و نگاهم به عبرت امروز
شهيد جلوه ي فردا و تازه آئينم
ز تيره خاک دميدم قباي گل بستم
وگر نه اختر وامانده ئي ز پروينم