اين کتاب کليله و دمنه فراهم آورده علما و براهنه هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال ،
و هميشه حکماي هر صنف از اهل عالم مي کوشيدند و بدقايق حيلت گرد آن مي گشتند که مجموعي سازند مشتمل بر مناظم حال و مآل و مصالح معاش و معاد ، تا آنگاه که ايشان را اين اتفاق خوب روي نمود ،
و بر اين جمله وضعي دست داد ، که سخن بليغ باتقان بسيار از زبان بهايم و مرغان و وحوش جمع کردند ، و چند فايده ايشان را دران حاصل آمد:
اول آنکه در سخن مجال تصرف يافتند تا در هر باب که افتتاح کرده آيد بنهايت اشباع برسانيدند ،
و ديگر آنکه پند و حکمت و لهو و هزل و بهم پيوست تا حکما براي استفادت آن را مطالعت کنند
و نادانان براي افسانه خوانند ، و احداث متعلمان بظن علم و موعظت نگرند و حفظ آن بريشان سبک خيزد ، و چون در حد کهولت رسند و در آن محفوظ تاملي کنند صحيفه دل را پر فوايد بينند ، و ناگاه بر ذخاير نفيس و گنجهاي شايگاني مظفر شوند
و مثال اين همچنان است که مردي در حال بلوغ بر سر گنجي افتد که پدر براي او نهاده باشد فرحي بدو راه يابد و در باقي عمر از کسب فارغ آيد
و خواننده اين کتاب بايد که اصل وضع و غرض که در جمع و تاليف آن بوده است بشناسد ، چه اگر اين معني بر وي پوشيده ماند انتفاع او ازان صورت نبندد و فوايد و ثمرات آن او را مهنا نباشد
و اول شرطي طالب اين کتاب را حسن قرائت است که اگر در خواندن فروماند بتفهم معني کي تواند رسيد ؟
زيرا که خط کالبد معني است ، و هرگاه که دران اشتباهي افتاد ادراک معاني ممکن نگردد ، و چون برخواندن قادر بود بايد که دران تامل واجب داند و همت دران نبندد که زودتر بآخر رسد ، بل که فوايد آن را ب آهستگي در طبع جاي مي دهد ، که اگر بر اين جمله نرود همچنان بود که :
|
مردي در بيابان گنجي يافت ، با خود گفت اگر نقل آن بذات خويش تکفل کنم عمري دران شود و اندک چيزي تحويل افتد ، بصواب آن نزديک تر که مزدوري چند حاضر آرم و ستور بسيار کرا گيرم و جمله بخانه برم
هم بر اين سياقت برفت وبارها پيش از خويشتن گسيل کرد
مکاريان را سوي خانه خويش بردن بمصحلت نزديک تر نمود ، چون آن خردمند دورانديشه بخانه رسيد در دست خويش از آن گنج جز حسرت و ندامت نديد
|
و بحقيقت ببايد دانست که فايده در فهم است نه در حفظ ، و هرکه بي وقوف در کاري شروع نمايد همچنان باشد که :
|
مردي مي خواست که تازي گويد ، دوستي فاضل ازان وي تخته اي زرد در دست داشت ؛ گفت: از لغت تازي چيزي از جهت من بران بنويس
چون پرداخته شد بخانه بردو گاه گاه دران مي نگريست و گمان برد که کمال فصاحت حاصل آمد
روزي در محفلي سخني تازي خطا گفت ، يکي از حاضران تبسمي واجب ديد
بخنديد و گفت: برزبان من خطا رود و تخته زرد من در خانه من است
|
و بر مردمان واجب است که در کسب علم کوشند و فهم را دران معتبر دارند ، که طلب علم و ساختن توشه آخرت از مهماتست و زنده را از دانش و کردار نيک چاره نيست ،
و نيز در نور ادب دل را روشن کند ، و داروي تجربت مردم را از هلاک جهل برهاند ، چنانکه جمال خرشيد روي زمين را منور گرداند ، و آب زندگاني عمر جاويد دهد و علم بکردار نيک جمال گيرد که ميوه درخت دانش نيکوکاري است و کم آزاري
و هرکه علم بداند و بدان کار نکند بمنزلت کسي باشد که مخافت راهي مي شناسد اما ارتکاب کند تا بقطع و غارت مبتلا گردد ، يا بيماري که مضرت خوردنيها مي داند و همچنان بران اقدام مي نمايد تا در معرض تلف افتد
و هراينه آن کس که زشتي چيزي بشناخت اگر خويشتن دران افکند نشانه تير ملامت شود ، چنانکه دو مرد در چاهي افتند يکي بينا و ديگر نابينا ، اگرچه هلاک ميان هر دو مشترکست اما عذر نابينا بنزديک اهل خرد و بصارت مقبول تر باشد
و فايده در تعلم حرمت ذات و عزت نفس است ، پس تعليم ديگران ، که اگر بافادت مشغول گردد و در نصيب خويش غفلت ورزد همچون چشمه اي باشد که از آب او همه کس را منفعت حاصل مي آيد و او ازان بي خبر
وا ز دو چيز نخست خود را مستظهر بايد گردانيد پس ديگران را ايثار کرد: علم و مال
يعني چون وجوه تجارب معلوم گشت اول در تهذيب اخلاق خويش بايد کوشيد آنگاه ديگران را بران باعث بود
و اگر ناداني اين بشارت را بر هزل حمل کند مانند کوري باشد که کاژي را سرزنش کند
و عاقل بايد که در فاتحت کارها نهايت اغراض خويش پيش چشم دارد و پيش ازانکه قدم در راه نهد مقصد معين گرداند ، و الا واسطه بحيرت کشد و خاتمت بهلاک و ندامت
و بحال خردمند آن لايق تر که هميشه طلب آخرت را بر دنيا مقدم شمرد ، چه هرکه همت او از طلب دنيا قاصرتر حسرات او بوقت مفارقت آن اندک تر ،
و نيز آنکه سعي براي آخرت کند مرادهاي دنيا بيابد و حيات ابد اورا بدست آيد ، و آنکه سعي او بمصالح دنيا مصروف باشد زندگاني برو وبال گردد ، و از ثواب آخرت بماند
و کوشش اهل عالم در ادراک سه مراد ستوده ست: ساختن توشه آخرت ، تمهيد اسباب معيشت ، و راست داشتن ميان خود و مردمان بکم آزاري و ترک اذيت
و پسنديده تر اخلاق مردان تقوي است و کسب مال از وجه حلال ، هرچند در هيچ حال از رحمت آفريدگار عز اسمه و مساعدت روزگار نوميد نشايد بود اما بران اعتماد کلي کردن و کوشش فروگذاشتن از خرد و راي راست دور افتد ، که امداد خيرات و اقسام سعادات بدو نزديک تر که درکارها ثابت قدم باشد و در مکاسب جد و هد لازم شمرد
و اگر چنانکه باژگونگي روزگار است کاهلي بدرجتي رسد يا غافلي رتبتي يابد بدان التفات ننمايد ، و اقتداي خويش بدو دست نشناسد ، چه نيک بخت و دولت يار او تواند بود که تيل بمقبلان و خردمندان واجب بيند تا بهيچ وقت از مقام توکل دورنمايد ، و از فضيلت مجاهدت بي بهره نگردد
و نيکوتر آنکه سيرتهاي گذشتگان را امام ساخته شود و تجارب متقدمان را نمودار عادات خويش گردانيده آيد
که اگر در هرباب ممارست خويش را معتبر دارد عمر در محنت گزارد
با آنچه گويند در هر زياني زيرکيي است لکن از وجه قياس آن موافق تر که زيان ديگران ديده باشد و سود از تجارب ايشان برداشته شود ، چه اگر از اين طريق عدول افتد هر روز مکروهي بايد ديد ، و چون تجارب اتقياني حاصل آمد هنگام رحلت باشد
و هر جانور که در اين کارها اهمال نمايد از استقامت معيشت محروم ماند ضايع گردانيدن فرصت و ، کاهلي در موسم حاجت و ، تصديق اخبار که محتمل صدق و کذب باشد و قياس آن بر سخنان نامعقول و پذيرفتن آن به استبداد راي و ، التفات نمودن بچربک نمام و رنجانيدن اهل و تبع بقول مضرب فتان ، و رد کردن کردار نيک برخاملان و تضييع منفعتي از آن جهت و ، رفتن بر اثر هوا - که عاقل را هيچ سهو چون تتبع هوا نيست - و گردانيدن پاي از عرصه يقين
و هرگاه حوادث بعاقل محيط شود بايد که در پناه صواب دود و برخطا اصرار ننمايد و آن را ثبات عزم و حسن عهد نام نکند
چه هرکه بي راهبر بعميا در راه جهول رود و از راه راست و شارع عام دور افتد هرچند پيشتر رود بگم راهي نزديک تر باشد
و اگر خار در چشم متهور مستبد افتد ، در بيرون آوردن آن غفلت ورزد و آن را خوار دارد و بر سري چشم مي مالد ، بي شبهت کور شود
و برخردمند واجب است که بقضاهاي آسماني ايمان آرد و جانب حزم را هم مهمل نگذارد ، و هرکار که مانند آن بر خويشتن نپسندد در حق ديگران روا ندارد ، که لاشک هرکرداري را پاداشي است ، و چون مهلت برسيد و وقت فراز آمد هراينه ديدني باشد و دران تقديم و تاخير صورت نبندد
و خوانندگان اين کتاب را بايد که همت بر تفهم معاني مقصور گردانند و وجوه استعارات را بشناسند تا از ديگر کتب و تجارب بي نياز شوند ،
و همچون کسي نباشد که مشت در تاريکي اندازد و سنگ از پس ديوار ، وانگاه بناي کارهاي خويش و تدبير معاش و معاد بر فضيلت آن نهند تا جمال منافع آن هرچه تابنده تر روي نمايد و دوام فوايد آن هرچه پاينده تر دست دهد
والله ولي التوفيق لما يرضيه بواسع فصله وکرمه
|